امروز چيزي كه مينويسم هيچ ربطي به هلند نداره. راستش خودم اصلا دوست نداشتم اينجا و براي شما دوستاي عزيزم كه با كامنتاي قشنگتون منو خوشحال كردين بنويسم ولي مجبور شدم. يه وقفه راستش نميدونم كه يك ماهه شايد كمتر و شايد هم بيشتر نميتونم براي شما دوستام چيزي بنويسم علتش رو هم براتون ميگم من الان ۸ روزه كه بيمارستان خوابيدم براي يه عمل تقريبا مشكل كه البته اين بار دوم هست كه اين عمل رو انجام ميدم. بار قبل ايران بود .راستش بار اول خيلي خودم رو باخته بودم و نميدونستم چي ميشه آيا من خوب ميشم يا براي هميشه بايد با عصا راه برم ولي يه نفر بود كه اميد رو در من زنده كرد و اون خواهر زاده من بود كه اون موقع يعني ۸ سال پيش ۱۴ سال بيشتر نداشت اون براي كادو عيد كه تقريبا ۳ هفته بعدش ميشد كه من بايد عمل ميكردم به من اين تابلو رو كه ميبينين هديه كرد كه خودش كشيده بود و مدت زمان كوتاهي رو هم داشته برا كشيدنش. به من گفت خاله هر در بسته اي يه كليدي داره .اين حرفش هميشه تو گوش منه. الان برا خودش خانومي شده و كارگرداني سينما ميخونه. يه وبلاگ هم داشت كه الان چون ديگه وقتش رو نداره و خودش رو با عكاسي سرگرم كرده ديگه چيزي توش نمي نويسه ولي وقتي مي نوشت خيلي خوب مي نوشت. اگه دوست داشتين برين ببينين آدرسش اينه
www.abrak.blogspot.com.
اگه دوست داشتين براي ما (من و مسعود) دعا كنين تا دوباره زندگي گرممون رو با هم شروع كنيم. خيلي دلم براتون تنگه. سالم و شاد و در پناه حق باشين